•جروبحث‌شان سر یک چیز بی‌خود بود و از جایی که می‌دانستند این تهدید و خط و نشان کشیدن‌هاشان برای یک‌دیگر، دیگر روی احساسات من اثر ندارد، لذا از مستر به عنوان سفیر سوییس استفاده می‌کردند. اگر فکر می‌کنید اینجور وقت‌ها هم من اتریش‌بازی درمیاورم و میانجی‌گری می‌کنم باید بگویم که سخت در اشتباهید. راستش من گینه‌ی بیسائویی بیش نیستم.قبل‌ترها روسیه بودن جواب می‌داد حالا اما نه. داشتم می‌گفتم، نشسته‌بودم و کف پاهام را به میله‌های بخاری چسبانده‌بودم و به‌طور باکلاسی خیار نمک‌زده می‌خوردم.

بعد یک‌جایی که دیگر داشت حوصله‌ام سر می‌رفت بی‌اختیار از دهانم پرید که: « نه جدی چطوری تونستین بیستْ‌سه‌سال همو تحمل کنین؟.بیستُ‌سه؟؟؟ امروز چندمه؟»

نیم‌ساعت بعد چهارتایی نشسته‌بودیم و آلبوم‌ شب‌عروسی‌شان را ورق می‌زدیم و من قیافه‌ی خودم را با بیست‌وچهار سال پیش مادرم مقایسه می‌کردم و حرص می‌خوردم. روبرویم هم اتحادیه‌ی اروپا تشکیل شده‌بود. دست هرکدام‌شان یک خیار نمک‌زده بود و از خاطرات این بیست‌و‌چهار سال و رابطه‌ی عاشقانه‌ی یواشکی‌شان قبل ازدواج می‌گفتند و ریز ریز می‌خندیدند و دیگر دعوا نمی‌کردند. •

|

• انگار که بعد از حوادث اخیر و اتفاقات هولناکش و در آنی فروخوردن آن‌همه خشم و غصه‌ی پیوسته، ولع شنیدن مرثیه داشته‌باشم. پنداری روحم سوگ بخواهد، ملال بخواهد، رثا بخواهد، ترک مصیبت و خصم از تن بخواهد. مثل یک توده‌ی بدخیم. کشنده و نفس‌گیر. بارها و به استمرار در این چندروز به خودم آمدم که کنترل به دست، در حال تعویض شبکه‌های داخلی، در پی سرودهای سوگ یا نوحه‌های مذهبی‌ام. اگر تمام می‌شد و برنامه‌ی گفت‌وگو محوری به صفحه می‌آمد باز جست‌وجو را از سر می‌گرفتم و اگر هم‌زمان چندشبکه در حال پخش سرود و نوحه بودند بی‌شک آنی انتخابم بود که نوای سوک‌تری داشت و می‌توانست اشکم را بی‌ضرب و زوری دربیاورد. حالا پس از روزها و این ذره ذره بیرون ریختن‌های تدریجی انگار کمی به قول معروف سبک شده‌ام. دیگر سنگین نیستم. حسی که ماه‌ها در من نبود و حالم را به وخامت برده بود و سخت در پی‌اش بودم. رهایی. •

|

• دوروز پیش محیا حامدی عزیز ترانه‌اش را منتشر کرد. همان‌شب در توییتر هم به اشتراک گذاشت و نوشت: «دِنگ، برای تمام عشق‌های تکه‌پاره شده در جنگ». آخرشب، ترانه را در سوندکلود گوش کردم و آنقدر این صدا و خود ترانه معرکه و همه‌چیزتمام بود که باید برایش کلاه از سر برداشت. راستش حیف آمد که نشنیده بماند. کاش سراغش را بگیرید. عنوان هم بخشی از ترانه‌‌ی محیاست. ترانه‌ی Deng. •


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

pv-acxp Cheryl تعمیر یخچال و فریز داستان های من روز نوشته‌های من شرکت سمپاشی نانوفناوران بهداشت تهران تعمیرات کابینت پلی الکترولیت کارگاه کوچک من شرکت کیانقش